کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو و ترجمه حسین نعیمی
کیمیاگر
من قبلا این تجربه را با گوسفندان خود داشتم، و در حال حان انسان ها تجربه اش می کنم. او داشت چیزهای جدیدی یاد می گرفت.
بعضی از آنها چیزهایی بود که قبلا تجربه کرده و جدیدن قبلا هرگز متوجه شان نشده بود و برایش ناآشنا بودند زیرا به آنها ساکت کرده بود. او متوجه شد: “اگر من می توانم این زبان را بدون آنکه بلد باشی بفهمم، پس حتما می توانم از کار جهان هم سردربیاورم.”
تصمیم گرفت ساکت و آرام در خیابان های باریک طنجه پیاده روی کند زیرا تنها در این صورت بود که می توانست نشانه ها را بخواند.
او می دانست که برای این کار نیاز به صبر زیادی دارد، اما چوپانان بسیار صبور هستند. دوباره متوجه شد در آن سرزمین عجیب و غریب، او همان تجربیاتی را انجام می دهد که با گوسفندانش آموخته بود.
پیر مرد گفت: “همه چیز در واقع یک چیز است.”
بلورفروش از خواب بیدار شد و اضطرابی که هر صبح احساس می کرد به سراغش آمد. سی سال بود که در این مکان مغازه داشت.
در بالای یک خیابان شیب دار و تپه مانند که دیر به دیر مشتری از آنجا میگذشت.”
دیگر برای تغییر دادن خیلی دیر شده بود تنها چیزی که تا به حال آموخته بود خرید و فروش ظروف کریستال بود. زمانی بود که مردم بسیاری این مغازه را می شناختند؛ تجار عرب، زمین شناسان فرانسوی و انگلیسی، سربازان آلمانی که همیشه پولدار بودند. در آن روزها فروش کریستال بسیار زیاد بود و او فکر می کرد که چگونه در سال های آینده ثروتمند خواهد شد و زنان زیبایی را در کنار خود خواهد داشت.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.